پارت ۱۶۰
خندهی تهیونگ هنوز از توی سالن میاومد. چند دقیقه بعد، وقتی جونگسو با کاسهی پاپکورن از آشپزخونه بیرون اومد، جونگکوک با اخم نشسته بود رو مبل، دستهی بازی رو کنار انداخته بود، و به تلویزیون نگاه نمیکرد.
ات روی مبل روبهروش نشسته بود، پاهاش رو انداخته بود روی هم، و با لبخند ریز و آرامی زیر لب خندید. همونطور که به قیافهی اخمو و بچهگونهی جونگکوک نگاه میکرد، زمزمه کرد: – «واقعا مثل بچههایی که ازشون اسباببازی گرفتن قهر میکنی.»
جونگکوک با اخم ملایم و صدایی گرفته گفت: – «بازی خراب بود.»
ات لبخندش عمیقتر شد: – «آره، ادما همیشه همینو میگن وقتی میبازن.»
تهیونگ با خنده گفت: – «من که گفتم، نباید با عقرب سرخ دربیفتی، جونگکوک!»
جونگسو پاپکورن رو گذاشت روی میز و گفت: – «بیاید جنگیدن بسه یه وقت خون از دماغتون نیاد!»
ات از جاش بلند شد، با یه لبخند ریز رفت سمت آشپزخونه. صدای باز شدن کابینتها، ریختن آب و برخورد قاشق با قابلمه توی سکوت خونه پیچید. بوی ملایم سبزی و ادویه فضا رو پر کرده بود.
تهیونگ از سالن گفت: – «داری چی درست میکنی؟» ات همونطور خونسرد جواب داد: – «یه چیزی که باعث بشه آقای قهرقرو اشتی کنه.»
جونگسو خندید: – «من موافقم! مخصوصاً اگه سوپ باشه.»
نیم ساعت بعد، ات با سینیای پر از کاسه برگشت. بخار سوپ توی هوا پیچیده بود. رنگ طلایی و بوی مطبوعش باعث شد حتی جونگکوک هم از اخم عمیقش کمی کم بشه، هرچند هنوز سرشو پایین گرفته بود.
ات با همون حالت آرام و منظم، سینی رو گذاشت روی میز جلوی مبل و گفت: – «سوپ آمادهست. سر میز میخورید یا همینجا؟»
جونگسو لبخند زد: – «همینجا، پیش شما. حال و حوصلهی میز نداریم.»
ات سری تکون داد و شروع کرد به کشیدن سوپ.
کاسهی جونگکوک رو آخر از همه برداشت، آروم گذاشت جلوی اون.
جونگکوک بیهیچ حرفی از مبل پایین اومد و روی زمین، درست جلوی میز نشست. زانوهاش رو جمع کرد و با اخم کوچیکی که بیشتر شبیه قهر بچهها بود تا عصبانیت واقعی، شروع کرد سوپ رو هم زدن.
ات کنار اون نشست، پاهاش رو جمع کرد و دستش رو گذاشت روی دستهی مبل. چند لحظه نگاهش کرد، بعد با صدای آرام و کمی شوخ گفت: – «میخوای قاشقتو برات بگیرم؟ بهنظر میرسه قهر کردی باهاش.»
جونگکوک سرشو بلند نکرد: – «دارم فقط نگاه میکنم ببینم سوپ خراب نشده باشه.»
ات خندید، ریز، و خیلی آروم دستش رو بالا آورد، چند تار موی سیاه که روی پیشونی جونگکوک افتاده بودن رو کنار زد. حرکاتش نرم و دقیق بود، مثل همیشه.
– «حالا که انقدر وسواسی شدی، بخور ببین چطوره. مزهش رو بگو.»
ات روی مبل روبهروش نشسته بود، پاهاش رو انداخته بود روی هم، و با لبخند ریز و آرامی زیر لب خندید. همونطور که به قیافهی اخمو و بچهگونهی جونگکوک نگاه میکرد، زمزمه کرد: – «واقعا مثل بچههایی که ازشون اسباببازی گرفتن قهر میکنی.»
جونگکوک با اخم ملایم و صدایی گرفته گفت: – «بازی خراب بود.»
ات لبخندش عمیقتر شد: – «آره، ادما همیشه همینو میگن وقتی میبازن.»
تهیونگ با خنده گفت: – «من که گفتم، نباید با عقرب سرخ دربیفتی، جونگکوک!»
جونگسو پاپکورن رو گذاشت روی میز و گفت: – «بیاید جنگیدن بسه یه وقت خون از دماغتون نیاد!»
ات از جاش بلند شد، با یه لبخند ریز رفت سمت آشپزخونه. صدای باز شدن کابینتها، ریختن آب و برخورد قاشق با قابلمه توی سکوت خونه پیچید. بوی ملایم سبزی و ادویه فضا رو پر کرده بود.
تهیونگ از سالن گفت: – «داری چی درست میکنی؟» ات همونطور خونسرد جواب داد: – «یه چیزی که باعث بشه آقای قهرقرو اشتی کنه.»
جونگسو خندید: – «من موافقم! مخصوصاً اگه سوپ باشه.»
نیم ساعت بعد، ات با سینیای پر از کاسه برگشت. بخار سوپ توی هوا پیچیده بود. رنگ طلایی و بوی مطبوعش باعث شد حتی جونگکوک هم از اخم عمیقش کمی کم بشه، هرچند هنوز سرشو پایین گرفته بود.
ات با همون حالت آرام و منظم، سینی رو گذاشت روی میز جلوی مبل و گفت: – «سوپ آمادهست. سر میز میخورید یا همینجا؟»
جونگسو لبخند زد: – «همینجا، پیش شما. حال و حوصلهی میز نداریم.»
ات سری تکون داد و شروع کرد به کشیدن سوپ.
کاسهی جونگکوک رو آخر از همه برداشت، آروم گذاشت جلوی اون.
جونگکوک بیهیچ حرفی از مبل پایین اومد و روی زمین، درست جلوی میز نشست. زانوهاش رو جمع کرد و با اخم کوچیکی که بیشتر شبیه قهر بچهها بود تا عصبانیت واقعی، شروع کرد سوپ رو هم زدن.
ات کنار اون نشست، پاهاش رو جمع کرد و دستش رو گذاشت روی دستهی مبل. چند لحظه نگاهش کرد، بعد با صدای آرام و کمی شوخ گفت: – «میخوای قاشقتو برات بگیرم؟ بهنظر میرسه قهر کردی باهاش.»
جونگکوک سرشو بلند نکرد: – «دارم فقط نگاه میکنم ببینم سوپ خراب نشده باشه.»
ات خندید، ریز، و خیلی آروم دستش رو بالا آورد، چند تار موی سیاه که روی پیشونی جونگکوک افتاده بودن رو کنار زد. حرکاتش نرم و دقیق بود، مثل همیشه.
– «حالا که انقدر وسواسی شدی، بخور ببین چطوره. مزهش رو بگو.»
- ۸.۸k
- ۱۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط